بختیاری
به پیرامن کوهساری بلند / دیاری است پر مایه و ارجمند
ده و بیشه و دشت و آب روان/ زمینی چو خورشید روشن روان
گرانبار کوهی بلند اختری/ سپهرافسری ایزدی گوهری
زیک سو به ماهی فروهشته یال/ وزان سوی بر ماه گسترده بال
همانا که آن مرز مینو سرشت / بود لختی از خاک خرّم بهشت
گریبانش از گوهر آکنده است/ عبیرش به دامان پراکنده است
در آن سرزمین کرده جای نشست/ نژادی جوانمرد و "ایران" پرست
دلیر و گرانست و پولاد خای/ سرافراز و بانام و جنگ آزمای
گه آشتی آب آتش نورد / چو دریای آتش به گاه نبرد
سواران شیرافکن و پیلتن / پدر بر پدر گرد و شمشیر زن
همه از در فرّ فرماندهی / پدید آور روزگار بهی
گروهی چو خورشید روشن گرا/ تباری چو خورشید روشن تو را
مر آن مرز را "بختیاری" است نام / که بادش جهان رام و گردون به کام
گر "ایران زمین" "بختیاری" نداشت /گمانم که از بخت یاری نداشت
همه مردمش گرد و شیراوژنند/ تو گویی مگر کوهی از آهنند
شبان گه زگردان گردون شکوه / فراگرد آتش به دامان کوه
شود انجمن های پرداخته / به آیین یزدانیان ساخته
سراید یکی مرد پاکیزه مغز / به شعر اندرون داستان های نغز
سخن از نیاکان فراز آورد / همان فرّ دیرینه باز آورد
سراینده چون برخروشد همی / دل شیر مردان بجوشد همی
زبانش پر از واژه ی "پهلوی" است / زمینش پر از فرّ "کی خسروی است "
بزرگانش از دوده یی پهلوان / هشیوار و دانا و روشن روان
من اینک از آن ایزدی گوهرم / که بر چرخ گردنده ساید سرم
نبینی به فرّخ نیکان من / به جز گرد تیرافکن و تیغ زن
مرا دوده از برترین گوهر است / نژادم ز خورشید روشن تر است
همان نامور یازده پشت من / کز آنان گران بار شد مشت من
سرافراز و با نام و کشورستان / ز "ایلام" تا مرز هندوستان
تو ای خاک پاکیزه آزاد زی / ز فرمان بیگانه آزاد زی
تویی مهد فرماندهان بزرگ / چراگاهت آبشخور میش و گرگ
نبردی تو فرمان "یونان و تور" / نماندی ز اورند دیرینه دور
ز کف تیغ رویینه نگذاشتی / همان فرّ دارا نگه داشتی
بسی دیده از آسمان روبهی / نشد بیشه ات از نرّه شیران تهی
اگر سوی آتشفشان خوانی ام / وگر بر دم تیغ بنشانی ام
به نام تو سوگند و "ایران زمین" / که پیش تو بوسم فرمان زمین
زجان و جهان دوست تر دارمت / چسان دامن از دست بگذارمت
سوی ایزدان رهنمای منی / تو ای بختیاری خدای منی
مر آن مرز را بختیاری است نام / که بادش جهان رام و گردون به کام
گر ایران زمین بختیاری نداشت / گمانم که از بخت یاری نداشت